علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

عاشورا

سلام پسر نازم. دیروز، عاشورا بود. عصر رفتیم مسجد امام حسین علیه السلام که پیاده بربم تا مسجد جامع. یک راه حدودا دو کیلومتری رو پیاده اومدی و زنجیر زدی فدای پاهای کوچولوت. نزدیک مسجد، خسته شدی که مامان زهرا زحمت کشیدن یه خورده بغلت کردن. رسیدیم مسجد، از شدت خستگی روی پام خوابت برد. پاهای کوچیکت رو ماساژ دادم که خستگی راه از تنت بره. خواب بودی که بابا زنگ زدن من اومدم علی رو بفرستین، که گفتم خوابیدی. بیدار که شدی سریع رفتی پیش بابا و با هیئت زنجیر زدی. فدات بشم زائر کوچولو. اینم مرد کوچولوی من با زنجیرش. اینم مال روز تاسوعاست که از نماز ظهر برمیگشتیم ، به هیئت برخورد کردیم. ان شاءالله حسینی زندگی ک...
20 شهريور 1398

مراسم شیرخوارگان

سلام عزیز دلم. دیروز مراسم شیرخوارگان بود. ماهم مثل بقیه رفتیم، اما امسال شیرخوار و بچه کوچیک نداشتیم. دوستامون میگفتن برای علی لباس بگیر، گفتم علی آقا دیگه داره حضرت عبدالله میشه ، نیاز به لباس شیرخواره نداره. فدای قد و بالات مرد کوچولو ...
16 شهريور 1398

علی و مدافع حرم

سلام ناز دردونه باباجون، یه دوستی دارن که از مدافعین حرم بودن. قبل ازاینکه برات لباس پلیسی بخریم، یکسره دوست داشتی بری پیش ایشون. از بعد لباس خریدن دیگه ما رو راحت نذاشته بودی. تااینکه امشب باباجون تونستن ببرنت و به آرزوت برسی. اینم عکست با دوست بابایی. و پسرم بعد ملاقات، و برق چشاش از خوشحالی اینم لباسای قشنگت همیشه سربلند باشی، مثل شهید بی سر ...
13 شهريور 1398

مادر که باشی...

مادر که باشی... آرمانت که شهادت باشد چمران و همت میپرورانی عزیز قلبم اگر پای خاندان علی در میان باشد خودم بند پوتین هایت را محکم میبندم. پسرکم روزی تو را راهی خواهم کرد. برای آزاد سازی قدس شریف. آن روز، دیر نخواهد بود... و من به امید آن روز  زندگی میکنم ،تا تو را در رزم جامه ببینم . ای اسرائیل... منتظر دهه نودی های ایرانی باش، تا شیشه عمرت را به زیر پوتین هایشان خرد کنند... ...
10 شهريور 1398
1